سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/1/19
7:44 صبح

دیدار با روم باستان با همراهی گدایان امروزی

به قلم: حمید کارگر ، در دسته: سفرنامه

دیدار با روم باستان با همراهی گدایان امروزی

یادداشت‌های پراکنده از دیدار با کشور چکمه پوش (پسین روز دوم)

نمایشگاه در روز نخست چندان آمد و شدی به خود نمی دید و فرصت مناسبی بود برای قدم گذاردن در سطح شهر و آشنایی با ورونا و سر زدن به فروشگاه های احتمالی فرش در این شهر. پس با پرداخت 7 یورو با تاکسی از محل نمایشگاه که در جنوب غربی شهر واقع است به بافت قدیمی شهر و میدان برا   (Piazza Bra) در شمال شرقی ورونا رفتم.
شهر ورونا با جمعیت نزدیک به 300 هزارنفری در ناحیه "ونتو" و در کنار رود "آدیگه" واقع شده است که قرار داشتنش بین دو شهر توریستی و تجاری "ونیز" و "میلان" و نیز گذرگاه "برنر" که نقطه پیوند ایتالیا با اروپای مرکزی است، آن را به مرکز مهم تجاری و راه آهن بدل کرده است.
ورونا تا چند دهه پیش از میلاد مسیح از آن رومیان بوده و همچنان آثار و ابنیه رومی در آن به چشم می خورد. در سده پنجم میلادی ژرمن ها این شهر را به دژی نظامی بدل ساختند و سپس در قرن 12 ورونا به شهری آزاد تبدیل شد. اوج پیشرفت سیاسی و هنری شهر در سده چهاردهم و پس از فتح آن توسط ونیزی ها بوده است تا بعدها که توسط قوای ناپلئون فتح شد و در سده نوزدهم نیز طعم اشغال از سوی اتریشی ها را چشید و در نهایت در سال 1866 بخشی از پادشاهی ایتالیا به شمار آمد.
با وجود آسیب های فراوانی که به هنگام جنگ جهانی دوم به ورونا وارد آمده است، همچنان یکی از سالم ترین آمفی تئاترهای برجامانده از امپراتوری روم (قرن یکم میلادی) در بافت مرکزی این شهر قرار دارد و وجود چند قلعه باستانی، قدیمی ترین ساختمان تئاتر اروپا و نیز خانه ژولیت (معشوقه رومئو) جذابیت توریستی خاصی را برای این شهر تدارک دیده است.
ورونا تولیدکننده منسوجات، ماشین آلات، کاغذ، محصولات غذایی و همچنین کفش است و البته اقتصادش افزون بر این موارد از گردشگری رونق یافته است و حضور پرشمار گردشگرانی با ملیت های مختلف که به شهر عشاق گام نهاده بودند، تأیید کننده این نکته بود.
در حالیکه احساس می کردم به فضای روم باستان و یا به دکور یکی از فیلم های سینمایی تاریخی گام نهاده ام و هر لحظه در انتظار دیدار گلادیاتورهای تنومند و یا سربازان رومی بودم، آهسته و آرام در آن گستره کهن قدم می زدم و سعی داشتم آنچه می بینم را به درستی ثبت و ضبط کنم.ورزشگاه (آمفی تئاتر باستانی ورونا)
گروهی از جوانان در محوطه ورزشگاه یا آمفی تئاتر باستانی گویا به رقابتی سرگرم بودند که تا رسیدن من به آنجا پایان یافته بود و شادی های پس از رقابت را با خود به خیابان آوردند. فرد برنده در حالیکه حلقه گلی به سبک رومیان باستان بر سر داشت و بطری مشروبی به عنوان جایزه در دست، بر دوش همراهانش حمل می شد و فریاد شادی شان همه را خیره به ایشان ساخته بود.
نوشتن از هر یک از بناهای تاریخی این محوطه و گردشگرانی که در رفت و آمد بودند فرصت جدایی می طلبد اما فعلاً از گدایانی می نویسم که در مدت حضور در ایتالیا فراوان دیدمشان که نه گدایی می کنند و نه عجز و لابه. نه ژنده پوش و ژولیده اند و نه رهگذران را آزرده خاطر می کنند. گدایانی که هنر، پوشش و یا شیرین کاری خاصی را عرضه می کنند و عابران با خرسندی پولی در برابرشان می نهند.
این گونه از گدایی را پیشتر بر صفحه تلویزیون دیده بودم اما حالا از نزدیک فردی را می دیدم که با کشیدن پوششی طلایی رنگ بر خود در هیبت فرعون مصر درآمده و یا دیگری که روکشی سفید بر اندام خود دارد و به شکل مجسمه آزادی خودنمایی می کند. دقایق متمادی و بلکه چند ساعت بی اندک حرکتی در نقش مجسمه ای ساکن در آمده و رهگذران برای این هنرنمایی و مهارت پولی را روانه ظرفی می کنند که در برابرشان نهاده شده است.
گدای دیگری بود که روی هوا چهارزانو نشسته بود و فقط دستی بر عصا داشت و رهگذران متعجبانه نگاهش می کردند و برخی برای غلبه بر تردید خود دستشان را از بین او و زمین حرکت می دادند تا تکیه گاهی نامرئی را کشف کنند. و گدای دیگری که با سوتکی در دهان حرف های طنزآمیز می زد و در نقش خردسالی شیرخواره با رهگذران شوخی می کرد، به مردان پاپا می گفت و به دختران چشمک می زد و با بچه ها عکس یادگاری می گرفت و... مایه خنده و شادی عابران را فراهم آورده بود و با خرسندی و اشتیاق برایش سکه ای می انداختند تا خود را لوس کند و دست برچشم نهاده و ادای شرمندگی را دربیاورد.
به یاد گداهای خودمان افتادم که ضجه و ناله شان آزارت می دهد و از سر اکراه یا برای رهایی از چسبندگی مفرطشان دست در جیب می کنی!